تا به کی لاف به تعجیل ظهور
تا به کی گوش کر و دیده ی کور
شک و تردید و گناهای زیاد
کرده ما را همه از یار چه دور
یوسف گمشده ماییم نه او
اوست آن حضرت یعقوب صبور
حیف دلها شده پابند هوس
رفته از سینه ی ما قلب شکور
چند چوپانی و خدمت به شعیب
نظری کن سوی آن آتش طور
یا شکایت نکن از ظلم و ستم
یا که با ظلم نزن بر سر مور
پخته با عشق شو و داغ نشو
هر زمان دور شو از دام غرور
لغزش و جهل و خطا کار تو نیست
ساکن عالم قدسی نه قبور
زنگ آیینه ی دل را به دعا
پاک کن تا بشود سینه بلور
عاشقا منتظر یار بمان
از شبت تا سحر صبح ظهور
نظرات شما عزیزان: